مراسم قربانی پس از «رمی جمرات سه‌گانه» و پیروزی نمادین حاجیان در این مرحله شکل می‌گیرد. 

مراسم قربانی به معنای اعلام و جشن پیروزی، جشن آزادی از بت و طاغوت است. و به تعبیر دکتر شریعتی «جشن شهادت فرزند» نه «تولد فرزند» 

شخص حج گزار باید گوسفندی، گاوی، شتری... را در قربانگاه «منی» قربانی کند تا ثابت کرده باشد که دل به مال و سامان نبسته و آماده است به منظور «تقرب به خدا» از دل بسته‌هایش بگذرد. 

حضرت ابراهیم به عنوان بنیانگزار توحید وقربانی، از طرف خدا مأمور شد که تنها فرزندش را ذبح نماید تا ثابت شود خدایش را بیش از همه چیز و همه کس بیشتر دوست دارد. 

اسماعیل من و توی مسلمان که با هزاران بت و جمره مواجهیم کیست و چیست؟ 

تو گویی مقام و موقعیت و پُست، اسماعیل برخی از ما نباشد؟ 

تو گویی شغل و پول و درآمد هنگفت و بادآورده‌ی عده‌ای از ما، اسماعیلمان نباشد؟ 

آیا خانواده و زندگی راحت در کنار آن نمی‌تواند برای عده‌ای اسماعیل باشد؟ 

تو فکر نمی‌کنی باغ و ماشین و خانه برای من و توی دلبسته به آن اسماعیل محسوب شود؟ و... 

نشانی آن اسماعیلی که قربانی کردنش ضروری و دلبستن به آن ضرر است. 

هرچه و هر که من و تو را از استقامت در راه ایمان سُست می‌نماید 

هرچه و هر که من و تو را در انجام مسؤولیت متردد می‌گرداند 

هرچه و هر که تو را من و تو را به خود وابسته و دلبسته می‌کند

هرچه و هر که من و تو را به فرار از شنیدن حق وا می‌دارد

هرچه و هر که عشق و علاقه به او من و تو را کور و کر و لال می‌گرداند

هرچه و هر که من و تو را به تأویل و توجیه مصلحت جویانه می‌کشاند 

هرچه و هر که برای به دست آوردنش از بلندی‌ها فرود آمده و خم می‌شویم

هرچه و هر که من و توبرای از دست ندادنش، همه چیزمان را فدایش می‌کنیم

و.... 

اسماعیلِ حضرت ابراهیم تنها پسر جگرگوشه‌اش بود، اسماعیل او از دست دادنش آنقدر سخت و دشوار بود که تاکنون به مغزش هم خطور نمی‌کند؛ چرا که اسماعیل ثمره یک قرن انتظار و دعا و مناجات او باپروردگارش است! او و داستان تولدش فرا‌تر از قانون مادی اسباب و مسببات بوده است! 

اسماعیل، برای حضرت ابراهیم، تنها پسر دلبسته نبود بلکه بهترین یاور او نیز بود، و اذا یرفع ابراهیم القواعد من البیت واسماعیل ربنا تقبل منا... 

اسماعیل برای پدرش فقط یک فرزند نبود بلکه تنها امید و حامی او جهت تبلیغ رسالتش بود، اسماعیلِ ابراهیم از هر جهت معشوق و محبوب پدرش بود 

اسماعیل ابراهیم همه‌ی علائم حاکی از آن بود که از آینده روشن و درخشانی برخوردار خواهد بود، اسماعیل او صد‌ها سر و گردن از فرزند دیگران بالا‌تر بود 

اسماعیل او.... 

در چنین شرایط حساس و غیر قابل توصیفی از آسمان ندا می‌آید: 

که باید از اسماعیلت دل بکنی، باید او را بکشی، سرش را از بدنش جدا کنی. 

باید با دو دست خودت چاقو بر حلقوم اسماعیلت بگذاری! 

ندایی غیر منتظره، مسؤولیتی بسیار خطیر، مأموریتی بی‌‌‌نهایت دشوار! 

ابراهیم آنقدر شوکه شده بود که مأموریت جدیدش را برای مدتی از مادر اسماعیل و حتی خود او مخفی می‌دارد! 

ابراهیم باید چه کار کند؟! 

ابراهیم، این بنده‌ی صادق خدا و این انسان پیروز تاریخ، برای نخستین بار در عمر طولانی‌اش از وحشت می‌لرزید! 

ابرهیم این قهرمان پولادین نبوت، این بت شکن اسطوره تاریخ، از ندای جدید آسمان، ذوب می‌شود و درهم می‌شکند! 

ابراهیم این شاه شوار و فاتح عظیم‌ترین نبرد تاریخ (شرک و توحید) اکنون ضعیف وآشفته به نظر می‌رسد! 

اکنون و پس از دریافت پیام جدید از آسمان، در درون ابراهیم جنگ است، جنگ میان اسماعیل و خدای اسماعیل! 

ابراهیم عملاً و برای اولین بار بر سر دوراهی قرار گرفته، انتخاب برایش بسیار دشوار می‌نماید! 

کدام راه را برگزیند؟ به کدام جهت متمایل شود؟ خدا یا خود؟ لذت یا ازش؟ 

مصلحت یا حقیقت؟ پدری یا پیامبری؟ و بالاخره اسماعیل یا خدا؟ 

ابرهیم، ابوالانبیاء، که عمری پیامری کرده، علیه شرک نبرد کرده، پایه‌های توحید را استوار کرده، و در جبهه‌ها پیروز و سربلند درآمده است و هرگز ذره‌ای از راه منحرف نشده، چنین ابراهیمی بار دیگر در معرض آزمون و امتحانی دشوار، تازه دشوارت از گذشته، قرا می‌گیرد، در امتحان جدید ابراهیم به او گفته می‌شود «ای ابراهیم، نپندار که چون قهرمان تاریخی، پس بی‌ضعفی»! 

هان ‌ای ابراهیم پیروزیهای پی در پی یکصد ساله، تو را نفریبد، 

ای پدر اسماعیل: گمان نکنی که دیگر و پس از پیروزیهای تاریخی‌ات، از خطر سقوط رهیده‌ای! 

ای ابراهیم، ‌ای قهرمان و پیروز پرشکوه‌ترین نبرد تاریخ، ‌ای کسی که در رسالت به بلند‌ترین قله کمال رسیده‌ای، بدان که در عبودیت هنوز در ابتدای راهی! 

ای خلیل‌الرحمن، شکی نیست که تو ابراهیم شده‌ای ولی «بنده شدن» پیروزی تو در این آزمون را می‌طلبد! 

هان ‌ای ابراهیم،‌ ای پدر همه‌ی انبیاء، بدان که آدمی در اوج هم همواره در خطر سقوط است! 

ای خلیل من، نیک بدان که سقوط آن کس که بیشتر صعود کرده، خطرناک‌تر و فاجعه‌بار‌تر است! 

پس بی‌درنگ، اسماعیل، فرزند دلبند، یار و یاورت را مانند گوسفندی زبان بسته قربانی کن. 

ای پدر اسماعیل و ‌ای بنده‌ی راستین خدا، مسؤولیت و مأموریت کنونی تو عبارت است از «قربانی نمودن اسماعیل». 

ای کسی که اگر خدا مرگ خودت را خوسته بود بی‌درنگ از جان می‌گذشتی، خواسته‌ی خدا چیز دیگری است.‌ ای از جان گذشته، از اسماعیلت بگذر و سرش را از بدن جدا کن. 

ای ابراهیم و‌ ای کسی که تاکنون در همه‌ی امتحان‌های گذشته الهی نمره‌ی ممتاز و قبولی کسب نموده‌ای، نکند در انجام مأموریت تازه‌ات تردید کنی؛ چرا که تردید در انجام امر خدا کشنده و خطرناک است. 

ای بنده‌ی راستگوی خدا، نکند برای راضی نگه داشتن نفست و یا خانواده‌ات، به توجیه و تأویل و یا جستجوی «راه گریز» بیندیشی! 

ای ابراهیم عزیز، بدان که در عرصه‌ی عبودیت، پناه بردن به توجیه و تأویل فاجعه است، و بد‌ترین نوع توجیه، توجیه عقلی است و فاجعه‌بار‌ترین آن عبارت است از توجیه شرعی و دینی! 

ای بنده‌ی بدون چون و چرای خدا، خطاب و ندای خدا به تو که عبارت است از «ای ابراهیم اسماعیلت را ذبح کن» نه توجیه و تأویل لفظی بر می‌دارد و نه عقلی و نه شرعی! 

ای ابراهیم شاید به منظور فرار از انجام مسؤولیت به توجیه و تأویل‌های شیطانی زیر پناه می‌بری (البته فرضیه کاملاً محال است). 

-از کجا معلوم مراد خدا از کلمه‌ی «ذبح» معنای لغوی آن باشد! 

-از کجا معلوم ضمیر «تو» در «اسماعیلت» به من اختصاص دارد، کسان دیگری هم شاید فرزندی به همین نام داشته باشد! 

-از کجا معلوم منظور از اسماعیل، پسر دلبند من باشد، شاید مصداق خارجی دیگری داشته باشد! 

-شاید منظور از «ذبح اسماعیل» دل کندن از او باشد نه جدا کردن سرش از بدن! 

-از کجا معلوم صیغه‌ی امر «ذبح کن» انشائی باشد نه ارشادی! 

-و بالا خره از کجا معلوم، زمان اجرای حکم قربانی، همین الآن باشد و نتوان آن را برای چند سال و یا حداقل چند ماه و یا چند روز به تأخیر انداخت!

البته ابراهیم باید نیک بداند – و می‌داند – که مراد اصلی خدا این است که ابراهیم در برابر او باید تسلیم شود و از همه چیز و همه کس بگذرد. 

مراد و منظور خدا این است که ابراهیم با همه‌ی انسان‌ها متفاوت باشد؛ چرا که طبیعت انسان‌ها به گونه‌ای است که اگر «حقیقت و راستی» در کنار زندگیشان قرار گیرد، حق طلبند، ولی اگر حقیقت و راستی در برابر زندگیشان قرار گرفته و برایشان باعث درد سر و زحمت و خطر شود، به یافتن بهانه، توجیه و تأویل روی می‌آورند تا شاید بتوانند «راه گریزی» بیابند و صدای سرزنش «نفس لوامه» را در خود خفه کنند و دین را طوری تفسیر و تأویل نمایند که با دنیا و هوسشان هماهنگ بوده و کوچک‌ترین تضادی نداشته باشد. ولی آنچه مسلم است ابراهیم هرگز چنین آدمی نیست. 

ابراهیم که در دلش مهر اسماعیل برافروخته شده و ابلیس نیز بر این نقطه‌ی حساس مانور می‌دهد، با «رمی جمره‌ی اول» شرّ و وسوسه‌ی او را تا حدودی از خود دور می‌کند. 

ابلیس که برای بار دوم می‌خواهد خواب و رؤیای صادقه‌ی حضرت ابراهیم را زیر سؤال ببرد با «رمی جمره‌ی دوم» نا‌امید و مأیوس و سرگشته محیط پیرامون ابراهیم را ترک می‌کند و.... 

پیام و مأموریت خدا به ابراهیم آن‌قدر شفاف، آشکار و قاطع است که توجیه و تأویل آن بسیار دشوار می‌نماید، بنابراین ابراهیم به این نتیجه می‌رسد که تردید در مأموریت تازه و یا توجیه شیطانی آن تباه شدن گذشته‌ی درخشانش را در پی خواهد داشت. 

ابراهیم به این قناعت رسیده که با هیچ توجیه و حیله‌ای نمی‌توان همزمان، با خدا و اسماعیل کنار‌آمد! 

ابراهیم نیک می‌دانست که نمی‌تواند از خدا دست و دل کند ولی از اسماعیل چرا!؟ 

ابراهیم یقین حاصل کرده بود که هیچ مقامی حتی مقام امامت و نبوت از سقوط و فروپاشی مصون نیست! 

ابراهیم مطمئن است که دیگر حجت بر او تمام شده و شکی ندارد که مأموریت «ذبح اسماعیل» از طرف خدا می‌باشد و تنها او مأمور و مسؤول این مأموریت خطیر می‌باشد و بس.. 

ابراهیم پس از اطمینان از اصل پیام و مفاد آن، از کوچک‌ترین درنگ و تأخیری در‌ انجام مأموریت، به شدت عصبانی است، بنابراین با حالتی کاملاً شتاب‌زده به اسماعیل پسرش مراجعه کرده و مأموریت الهی جدیدش را که بیشتر مربوط به اوست، با او در میان می‌گذارد «ای پسر نازنینم من در خواب چنان می‌بینم که باید تو را سر ببرم و قربانیت کنم، بنگر، نظرت چیست؟» 

ابراهیم که تصمیم نهایی‌اش را مبنی بر انجام تمام و کمال مأموریت الهی‌اش گرفته بود از اسماعیل، که همواره در زندگی، مشاور امین پدرش بوده است، می‌خواهد نظر قلبی‌اش را در این باره اعلام بدارد! 

تو گویی نظر اسماعیل درباره‌ی ذبح او توسط پدرش چه باشد؟ 

اسماعیل که زیر نظر پدر بزرگوارش، ابراهیم خلیل بزرگ و تربیت شده بدون درنگ و تعلل و وحشت موافقت کامل خود را به پدر مأمورش اعلام می‌دارد و می‌گوید: «ای پدر، کاری که به تو دستور داده می‌شود از طرف خدا، انجام بده» 

و سپس اسماعیل به منظور حمایت همه‌جانبه از ابراهیم پیامبر، اعلام ی دارد که رضایت او به مأموریت جدید الهی، از ته دل بوده و همراه او بر این آزمون بزرگ و عظیم، شکیبا خواهد بود و هرگز بی‌تابی نخواهد کرد «به خواست خدا مرا شکیبا و صبور خواهی یافت». 

موضع قاطع و بدون توجیه اسماعیل، به ابراهیم قدرتی شگفت‌انگیز و چندین برابر گذشته می‌بخشد به گونه‌ای که دیگر ابراهیم پس از موافقت اسماعیلش جز به اجرای موفق مأموریت و پیروزی در آن نمی‌اندیشد! 

پس ابراهیم مأموریتش را به نیکی انجام می‌دهد و سفارش پروردگار و پسر صابرش را جدی می‌گیرد. 

مادر اسماعیل که بی‌‌‌نهایت دلبسته و وابسته‌ی پسرش اسماعیل بود و هرگز به فراقش نیندیشیده بود، نیز کوچک‌ترین مخالفتی با انجام و اجرای مأموریت الهی توسط شوهرش نمی‌کند. 

بنابراین همه‌ی اعضای خانواده‌ی خلیل‌الله با رضایت تمام و شوق و اشتیاق فراوان راهی «منی» می‌شوند تا در آن قربانگاه با قربانی کردن اسماعیل، به خدایشان تقرب جویند و تا اعلام کنند که «الله» آری و «اسماعیل» نه! 

همه چیز مهیای انجام مأموریت الهی توسط ابراهیم به شایسته‌ترین شیوه بود؛ پدر خانواده، سراپا آماده و گوش به فرمان خدا بود، پسر، راضی به قَدَر الهی و مأموریت آسمانی بود و بالاخره مادر خانواده نیز بر ذبح اسماعیل توسط پدرش ابراهیم به دستور خدا مُهر تأیید و حمایت زده بود. 

خداوند - جلّ جلاله - که ابراهیم و خانواده‌اش را در انجام امر و امتثال مأموریت الهی، جدی و همنوا و هماهنگ دید و از طرفی همچون خداوند تشنه‌ی خون آدمیان و شیفته‌ی نیستی آنان نیست پس، از فراز هفت آسمان، ابراهیم را صدا می‌زند که «ای ابراهیم آفرین بر تو، تو خواب را راست دیدی و دانستی و برابر فرمان خدا عمل کردی، پس دست نگه دار!، که در این آزمایش بزرگ موفق شدی، ما اینگونه به نیکوکاران سزا و جزا می‌دهیم، این آزمایش بزرگ که ذبح فرزند با دست پدر است مسلماً آزمایشی است که بیانگر ایمان کامل و یقین صادق به خداوند هستی است». 

مطابق آخرین و تازه‌ترین مأموریت، باید حضرت ابراهیم از قربانی کردن فرزندش، اسماعیل که مفاد مأموریت سابقش بود دست بردارد، چرا که خداوند در پیام جدیدش فرمود «ما قربانی بزرگ و ارزشمندی را فدا و بلا گردان اسماعیل کرده‌ایم و نام نیک او را در میان ملت‌های بعدی جاودان نمودیم» و اسماعیل هرچند توسط پدرش ذبح و قربانی نشد ولی به «ذبیح‌الله» ملقب شد. 

پس حضرت ابراهیم به دستور خداوند حیوانی را که به عنوان فدیه از طرف خداوند مهیا شده بود قربانی نمود و با سرور و شادی از پیروزی بدست آورده در‌ای مسابقه و امتحان بزرگ، همراه اسماعیل و مادرش از گوشت آن قربانی جدید خوردند. 

و پس از این حادثه در دین آسمانی توحید مقرر شد که نباید به هیچ منظوری حتی «تقرب الی الله» از بریدن سر انسان بهره گرفت، بلکه کافی حیوانی را سر ببرند تا مقصود حاصل شده و قربانی کننده ثابت نموده باشد که خواستار «قربت الی الله» می‌باشد. 

درس‌هایی که ما مسلمانان و حجاج می‌توانیم از این آزمون بزرگ الهی بگیریم عبارتند از: 

۱-در مأموریت الهی و به ویژه قربانی نمودن اسماعیل، ملاک دل کندن از معشوق است. آنچه مهم است عبارت است از رسیدن به اوج آزادی و آزادگی که عبارت است از آزاد شدن و‌‌ رها شدن نه تنها از فرعون و نمرود بلکه از اسماعیل، نه تنها آزادی از دشمن، بلکه از دوست و معشوق خویش. 

۲-حضرت ابراهیم زمانی به مقام «امامت» و «ابو الانبیاء» و «بت‌شکن» و... رسید که از این آزمون‌ها سربلند و پیروز شد. 

اینکه ما مسلمان‌ها و به ویژه حاجیان بیت الله الحرام دعای ابراهیم «لبیک اللهم لبیک...» را زمزمه می‌کنیم و از «مقام ابراهیم» نیز دیدن و زیارت می‌نماییم و «توحید ابرهیمی» را نیز باور و عقیده‌ی خود می‌دانیم، همه از فضل این پیروزیهای این ابر پیامبر اولوالعزم می‌باشد. 

۳-رهبران واقعی نهضت‌ها نیز مانند حضرت ابراهیم باید از آزمون‌های بزرگ الهی، ابراهیم‌آسا سربلند و پیروز بیرون آیند. هر نهضتی به ویژه اسلامی در هر عصری، که از وجود مردانی چون ابراهیم و زنانی چون هاجره خاتون فارغ باشد مطمئنا راه به بیراهه خواهد برد. 

۴-امروزه مسلمانان و جنبش‌های اسلامی از پناه بردن عده‌ای از رهبران کاری و با سابقه‌ی آن به «توجیه و تأویل» و در نتیجه فرار آنان از مسؤولیت، به شدت رنج می‌برند. 

۵-بخش عظیمی از موفقیت‌های پی در پی حضرت ابراهیم در آزمون‌های دشوار الهی دوران رسالتش بر می‌گردد به همدلی و همکاری فرزند رشیدش اسماعیل و همسر همراه و همرازش هاجره خاتون. جا دارد ما نیز به تبعیت از حضرت اسماعیل که «همواره خانواده‌اش را به نماز و ارتباط با خدا سفارش می‌نمود» بیش از پیش به تربیت اعضای خانواده‌مان بپردازیم البته اگر می‌خواهیم پیروز میدان عبودیت و امامت باشید. 

عید سعید قربان بر همه‌ی مسلمانان جهان خجسته باد. 

قربان سال ۱۳۹۲ هجری شمسی